«طالبان جنایتکار استند»، «طالبان قاتل و آدمکُش هستند»، «اینها یک قدم هم راهِ انسانیت را نرفتهاند»، «فلان کار طالبان در منافاتِ آشکار با اخلاق است»، «اعمال طالبان حتا با اخلاق اسلامی هم سازگاری ندارد و اسلام آنی نیست که از طالبان میبینیم.»
چندتا و چندبار چنین چیزهایی را شنیدهاید؟ اگر این ترکیبها و این واژگان به گوشتان آشناست- که هست- از چه روست؟ هرگز، یکجا و یکبار، حتا یکبار، نتیجهای از چنین نقدهایی دیدهاید؟ و چون ندیدهاید، چرا هنوز چنین چیزهایی را فراوان و به کثرت در میان مردم، رسانههای داخلی و حتا ناظران خارجی گواه استیم؟ ایراد «نقد اخلاقی» طالبان در چیست و از چه رو چنین نقدی نابسنده و ناکافی است.
در نزدیک به ۳۰ سالی که از پیدایش تحریک سیاسی طالبان میگذرد، سایهی بیخطر کبوتری هماره و در همهجا این گروه را همراهی کردهاست، این سایهی بیتاثیر، سایهی «نقد اخلاقی» این گروه از سوی گروهها و حتا افراد مخالفِ طالبان است. از همان آغازین روزهای گسترش و تسلط این گروه بر ولایتها/استانهای کشور، ما بهصورت فردی و جمعی شاهد نکوهش کارنامهی اخلاقی این گروه بودهایم، آنگاه که این گروه با پس زدنِ نیروهای دولت مجاهدانِ دههی هفتاد و یا همان «دولت اسلامی افغانستان»، بر کابل تسلط یافت و کنشهای آنان توجه جهانی را برانگیخت و بازتابی گسترده یافت؛ به کمیت و میزان نقدهای اخلاقی در مورد این گروه دهها بار افزوده شد. از مردم کوچهبازارِ کابل که شاهدِ اعدامها و تیربارانکردنهای روزینهی این گروه در ورزشگاه «غازی» بودند، تا نگاههای حیرتزده و مبهوت جهانیان به کشوری که در آخرین سالهای سومین هزارهیِ پس از میلاد مسیح، در عصر فضا و نَوَردیدنِ فاصلههای نوری، همچنان بهدست کسانی اداره میشد که آشکارا و بیهیچ بیمی به صراحت میگفتند که «زنان ناقصالعقل هستند» و یا «موسیقی حرام است» و یا باید آیین «رقصِ مُرده» را با تنِ آنان که به دار آویختهاند اجرا کنند تا «مایهی عبرتی» برای دگران شود. بیشک که واکنش هرانسانی به چنین رویدادهایی در نگاه نخست بهت و نکوهش اخلاقی این اعمال است، ولی جای دریغ آنجاست که این واکنشها از همین نکوهیدنِ اخلاقی آغاز میشوند و در همین نکوهش پایان مییابند و هرگز راهی به سطحی عمیقتر از مسئله نمیبرند. این فرهنگ در تمامی دورهی حاکمیت جمهوری اسلامی افغانستان یعنی در اندی بیشتر از دو دهه امتداد یافت و هیچ تغییری در آن مشاهده نشد. وقتی انفجار و یا عملیات انتحاریای در قسمتی از کابل و یا سائر نقاط افغانستان رخ میداد، نهادهای دولتی و رسمی در «محکومیتنامههایشان»- که اکثر مواقع صدور این محکومیتنامه یگانه کاری بود که این نهادها در مورد قتل عام دهها و گاه صدها انسان میکردند- تنها تیغی را که با آن گلویِ کنش طالبان را نشانه میرفتند، تیغِ نابُرِ «نقد اخلاقی» بود. با عبارتهایی از این دست که «گروه جنایتکار طالبان در عملی ناجوانمردانه…» و یا «دشمنِ بزدل…» و یا دگر عبارتی که بُنمایه و گوهرهی اصلیشان، تاکید روی «ناسلامتی اخلاقی» طالبان بود. ولی آیا ما که در این بیشتر از سه دهه، کارنامهی این گروه را بهتکرار و تاکید «غیراخلاقی» و «غیرانسانی» خواندهایم، هرگز شاهد تغییر و تاثیری را در رفتار و کنشهای این گروه بودهایم؟
نکتهی قابل توجه در مورد نقد اخلاقی این است که چنین کاری نه چندان دشوار است که فقط سرمدان و متخصصان بتوانند آن را انجام بدهند، و نه مردم عادی و عامی برای قضاوت اخلاقی؛ معطلِ رای روشنفکر و سرمد مینشینند. آنان چشم دارند و مینگرند و هرقدری هم که «خیابانی و بیابانی» باشند باز میدانند که حکم اخلاقی آویختنِ تنهای بیجان انسانها و رقصاندن آنها یا بستن دروازهی مکتب بر روی کودک بخاطر جنسیتاش، چیست. اتفاقی که میافتد این است که «روشنفکر» کاری را میکند که عامی هم میتواند و چه بسا بیشتر و بهتر از او میکند، ولی بهواسطهی همین تکرار مکررات و توضیح واضحات، اسمِ خودش را «روشنفکر» میگذارد و برای خودش شانِ اجتماعی بلندی هم قائل است. حالانکه که کار او در مقام روشنفکر نه تقبیح کارنامهی اخلاقی یک گروه، بلکه نشاندادنِ ریشهها و علتهای وجود و تسلط آن رفتارها بهصورت اجتماعی است. در واقع این نقدهای بازاریِ اخلاقی چندان فزون گشته و زیاد شدهاند که طالبان دگر حتا اعتنایی به آنها ندارند و بهزبانِ حال میگویند که بله! اگر اخلاق آنی است که شما میگویید و میدانید، ما بیاخلاق و بداخلاقایم، و اگر میخواهید بدانید که اخلاق از نگاه ما چیست و چه معنایی دارد، رشتهی پودهی نقداخلاقی را رها کنید و بیایید با ما «بحث عقیدتی» کنید، در مورد ضرورت تطبیق شریعت، در مورد حق حاکمیت در یک کشور اسلامی و ارجحیت وحی بر عقل. آنان به حکم تجربهی تاریخی اطمینان دارند که این نقدها به هیچجایی نخواهند رسید و در اکثر موارد، در نفس خود هم چیزی بیشتر از ریختنِ «اشکِ تمساح» نیستند و کمترین تاثیر عینی و قابل مشاهدهای نگذاشتهاند.
اما اگر بناست ما از نقد اخلاقی این گروه، فراتر برویم، این «فراتر» اشاره به چی و کجا دارد. چه چیزی را باید جاگزین نقد اخلاقی طالبان کرد. در یک کلام ساده و روشن؛ نقدِ فکری. نقد بنیادهای فکری این گروه، آبشخورهایی که باعث جاری شدنِ گندابِ این فرمانها و ممنوعیتهای متعدد وضع شده از سوی رژیم، میشوند. گفتن اینکه طالب «اخلاق» را لگدمال کرده، هنری نمیخواهد و بازگویی بیهودهی واقعیتی است که از روز نیز روشنتر است، ولی گفتن اینکه رژیم مرتجع است چون باور به «اسلام سیاسی» دارد، اینکه رژیم در اصل با تاکیدِ برِ درستی خوانش خود از متن مقدس خطا میکند و این مصداق بسیار بارزی بر زورگویی و استبداد است، گفتن اینها و حمله به چنین نقاطیست که میتواند لرزشی- ولو خفیف- در کاخِ کیاست و تسلط این گروه بر افغانستان بیندازد. باید «ناکارآیی» این رژیم را با طول و تفصیل و جزئیات و آمار و اسناد نشان داد، باید «گفتمانی» در مورد نابسندگی جهاننگری آنها بنا کرد و با تکیه بر آن گفتمان به بررسی کنشهای امروز و فردای آنها پرداخت تا بار دگر، دچار توهمی که قبل از به امضا رسیدنِ «عهدنامهی دوحه» تبلیغ و تکرار میشد، نشد. این توهم که طالبان، «تغییر» کردهاند، اگر ما شناختی بسنده و دقیق از جوهرهی فکری-تاریخی این گروه میداشتیم، میدانستیم که جهاننگری آنها تا چه حد قابلیت انعطاف و نرمش را دارد و طوطیوار وهمِ تغییر این گروه را تکرار نمیکردیم.
از هگل نقل کردهاند که: به دشمن باید در جایی حمله کرد که حضور دارد. به این معنا که نباید تیرهای کم و مغتنم خود را به «هوا» پرتاب کرد، نباید نیرو و وقت خود را صرف پرداختنِ به بیاعتنایی و نقضِ پدیدهای [اخلاق] توسط رژیم حاکم در افغانستان کرد که این رژیم، هرگز، ابرازِ هیچگونه تعهد و پابندیای به آن نکردهاست. نقد اخلاقی رژیم، حمله به آن در جایی است که هرگز در آنجا حضور نداشتهاست، هرگز آن را بهرسمیت نشناختهاست و بهتکرار و بارها گفتهاست که نحوهی نگرشاش به «خیر»، «شر» و دگر مفاهیم اخلاقیای همچون «فضیلت» و «رذیلت» را مستقیماً از متن مقدس و جهاننگری دینی خود استنباط میکند و هیچ توجه و حضوری در خارج از این دایرهی محدود ندارد، پس ما اگر میخواهیم کارمان خشت بر دریا زدن و تیر به هوا فکندن نباشد، باید به همین دایره بپردازیم و همین دایرهی بستهی باورِ خشونتگرای دینی را نقد کنیم، نه خلاف اخلاق بودن گروهی را که نهتنها به جنایات هولناک بشری متهم بودهاست، بلکه در بسا موارد با فخرفروشی و شکوه مسئولیت آن کشتارهای بیحساب و بسیار را در این سی سال بهعهده گرفتهاست.
تلویزیون دیار، رسانهی مستقر در ایالات متحده است که از سوی شماریاز «خبرنگاران در تبعید» افغانستان پایهگذاری شدهاست. اینرسانه هماکنون روی پایگاههای دیجیتال، رویدادهای افغانستان و جهان را به زبانهای فارسی، پشتو و انگلیسی روایت میکند و در نظر دارد تا بهزودی پخش زندهی اینترنتی و ماهوارهای اش را نیز آغاز کند.