برخوردهای طالبان در مورد مسئلههای مربوط به زنان در افغانستان، هماره جنجالبرانگیز و حاشیهساز بودهاست. این گروه از سوی نهادهای ناظر بین المللی و دولتهای جهان – حتا دولتهای نزدیک به خود و متحدانِ خود- متهم به نقضِ حقوق اساسی و انسانی زنان بودهاست. ممنوعیت تحصیل و بستن درِ مکتبهای دختران، ممنوعیتهای گستردهی کاری، تحمیل گونهی خاصی از پوشاک بر مجریان رسانههای تصویریِ داخلی و مواردی همچون اینها، از فرمانهای بحثبرانگیز طالبان در مواجهه با مسئلهی زنان بودهاست. در امتداد همان ممنوعیتهای پیشین، اینبار وزیر «امر بالمعروف و نهی از منکر» طالبان طی فرمانی، رفتن زنان به بند امیر- یکی از جاذبههای طبیعی و تفریحگاههای مهم ولایت/استان بامیان – را ممنوع کردهاست. این ممنوعیت با واکنشهای تند از سوی کاربران شبکههای اجتماعی و نهادهای بینالمللی روبهرو شدهاست، از این میان میتوان به واکنش ریچارد بنت، گزارشگر ویژهی سازمان ملل برای افغانستان اشاره نمود که از طالبان در مورد این فرمان توضیح خواستهاست. البته چنین برخوردهایی نهتنها برای گزارشگر ویژهی سازمان ملل، بل برای ناظران بیطرف بیرونی و عامهی مردم افغانستان نیز روشن و بينیاز از توضیح نیست. چنانکه شماری از این برخوردها، حتا برای شخصیتها و عناصر مشخصی از خود گروه طالبان نیز پرسشهایی را برانگیختهاست. بهگونهی مثال میتوان به تاکیدهای چندبارهی شیرمحمد عباس استانکزی، معین سیاسی وزارت خارجهی طالبان به بازگشایی مکتبهای دخترانه اشاره کرد که نشانگر ناپیدایی دلیل و یا بطلان بستهماندن این مکتبهاست.
این پرسش ریچارد بنت که «رفتن زنان به بند امیر چه ارتباطی به شریعت دارد؟» را میتوان از ابعاد متفاوتی مورد کاوش قرار داد. بدانجهت که پاسخ این پرسش نه پیچیده است و نه دشوار؛ هیچ، رفتن زنان به «تفریحگاههایی» در این کشور هیچ ارتباطی به شریعت ندارد. پس اگر چنین فرمانی در تناظر و مطابقت با شریعت صادر نمیشود، آنگاه میتوان پرسید که منشا چنین برخوردی چه چیزی است. پاسخ این پرسش اگر نه به تمامی، دستکم تا حد زیادی، مسئلهی «فرهنگ» است. فرهنگ در مقام گستردهترین نهاد باورهای یک گروه فکریِ ایدئولوژیک، پدیدهای که شامل همهچیز، از کنشهای رسمی و نهادی آن گروه تا به رابطهها و برخوردهای شخصی آنان را دربرمیگیرد. چنین فرمانی از «فرهنگ ارتجاع» میآید، فرهنگی که در خود گونهای روحیهی (Spirit) خاص را میزاید و میپرورد، آنگاه با گسترش این روحیه و از آن بالاتر قدرتیابی گروهی که چنین روحیه و ماهیتی یافتهاست، ما شاهد «کشآمدن» و بازتولید این فرهنگ بهصورت درونی در میان طبقهی حاکم هستیم و خواهیم بود. «زهدنمایی»، «ریا»، «تقدسمآبی» و صفتهایی از اینسان اگر مصداقی داشته باشند، بیشک همین فرایند گسترش و بازتولید فرهنگ ارتجاع است. به گونهای که «قدرتخواهی» و راهِ صعود در پلکان قدرت برای چنین قشری تبدیل میشود به «خود را مسلمانتر نُمُودن»، خود را مومنتر نشان دادن و در این کارزار، در این «مسابقه» آنی شانس بیشتری برای «قدرتمندتر» شدن دارد که با ماهیت و جوهرهی ایدئولوژی مطابقت و همراستایی بیشتری داشته باشد و در مورد طالبان که این جوهره «خشونت» و «ارتجاع» است، آنی در میان آنان بزرگتر، قویتر و درخورِ ستایشتر است که «خشنتر» و «مرتجعتر» باشد و بدینترتیب ما با طبقهی حاکمی روبهرو میشویم که در آن افراد میخواهند از هم، در نادانی و واپسگرایی پیشی بگیرند و از آنجا که میدان این کارزارِ بیهوده و بیمآور، زندگیهای مردم فرودست افغانستان است؛ تاوان «مرتجعتر» و «جهلپرستتر» شدنِ افراد طبقهی حاکم را مردم عامی و عادی میباید پس دهند.
نکتهی دوم نسبت چنین برخوردهایی با فرهنگ قومی است، پارهای از گفتمانهای (Discourses) تبارمحور در افغانستان، علت اصلی این برخوردها را «فرهنگ پشتونی» میانگارند و معتقدند که اگر پیکرهی اصلی طالبان از پشتونها تشکیل نمییافت، ما چنین چیزهایی را از آنها نمیدیدیم. فرهنگ قومی البته در افغانستان واقعیت عریان و غیرقابل انکاریست، ولی نهتنها «تکعلت» واپسگرایی و گذشتهگرایی طالبان نیست، بلکه در شمار علتهای اصلی و اساسی آن نیز نیست. در رستههای طالبان به سادگی میتوان «غیرپشتونهایی» را پیدا کرد که در «جنایتکاری»، «خشونت» و «سختگیری» از طالبان پشتون نیز شدیدتر و به آن اصول و ایدهالهای طالبانی وفادارتر استند. حتا اگر ما فرهنگ قومی را عامل مهمی در ارتجاعیت طالبان بهحساب آوریم، نمیتوانیم چشم بر علتهای بهمراتب مهمتری همچون ایدئولوژی اسلام سیاسی، ارادهی معطوف بهقدرت در میان این رژیم و این طبقهی حاکم و بُعد اقتصادی مسئله بپوشیم. چه بسا نیروهای تشکیلدهندهی این رژیم- ملاها، روحانیون، مدرسان مدارس دینی و…- از منطقههای شمالی، مرکزی و غربی کشور نیز با رویکرد این گروه در برابر زنان کاملاً همراستا هستند و در صورتِ نرمشِ این گروه و کوتاهآمدن رژیم از این مواضع برضدِ طالبان بشورند.
در این گیرودار البته، نیمنگاهی نیز باید به تاثیرِ مسائل مربوط به «سیاستِ خارجی» در این مورد داشت. چنانچه حامد کرزی، رئیس جمهوری پیشین افغانستان در گفتوگویی مدعی شده بود که مکتبهای دختران در افغانستان بهدستور مستقیم پاکستان بسته شدهاند، گذشته از درستی یا نادرستی ادعای آقای کرزی، آنچه بدیهی و بسیار پیداست، بهرهکشی سیاسی طالبان از مسائل مربوط به حقوق بشر و حقوق زنان در افغانستان است. آنها از این مسائل بهعنوانِ «اهرامِ فشار» بر جامعهی جهانی و نهادهای بینالمللی استفاده میکنند و با وضع محدودیتهای بیشتر، به یک معنا، آنها را تهدید کرده و به زبانِ بیزبانی میگویند: یا ما را بهرسمیت شناخته و حمایت مالی کنید، یا زن و مرد و کودک افغانستان را بيچاره میکنیم.
تلویزیون دیار، رسانهی مستقر در ایالات متحده است که از سوی شماریاز «خبرنگاران در تبعید» افغانستان پایهگذاری شدهاست. اینرسانه هماکنون روی پایگاههای دیجیتال، رویدادهای افغانستان و جهان را به زبانهای فارسی، پشتو و انگلیسی روایت میکند و در نظر دارد تا بهزودی پخش زندهی اینترنتی و ماهوارهای اش را نیز آغاز کند.