عبدی: این روحیهی تلخش [روحیهی صادق هدایت] از کجا میومد بهنظرت؟
گلستان: کی گفته روحیهاش تلخ بود؟!
– نبود؟
– نه، حتماً نبود. روحیهی کی تلخ نیست؟! روحیه اصلاً تلخه. همهی روحیهها تلخه، روحیهی خوش یعنی چی؟ میبینی داری یه مشت کلیشه بهکار میبری.
– از «نقطه؛ سرِ سطر» گفتوگوی محمد عبدی با ابراهیم گلستان
ابراهیم گلستان، فیلمساز، نویسنده، تدوینگر، تهیهکننده، روزنامهنگار و عکاس ایرانی که صد سالِ پیش، در بیستوششمین روزِ میزان/مهرماه در تهران زاده شدهبود، پس از یک قرن زندگی و سازندگی، در سیویکم مرداد/اسد در انگلستان، درگذشت.
اهمیت و تاثیر گلستان را میتوان در دو جنبهی بارز کار او نگریست. جنبهی نخست، کارگردانی و فیلمسازی او در مقامِ یکی از نخستین فیلمسازانِ درجهیک و جهانی ایران است. او از سالهای نخستِ دههی ۱۳۲۰ به کار با دوربین، عکسبرداری حرفهای و ساختن فیلمهای مستند شروع کرد و ارچند که در نیمهی دوم زندگی خود هیچ فیلم داستانی بلندی و یا کوتاهی نساخت و فیلمسازی را کنار گذاشت، اهمیت و تاثیر او در جایگاه یکی از پیشگامانِ سینما و فیلم در ایران، با فیلمهایی همچون «خشت و آئینه» ساخته سال ۱۳۴۳، «اسرار گنج درهی جنی» [که آخرین فیلم اوست] ساختهی سال ۱۳۵۲ و مستندهایی چون «موج، مرجان، خارا»، «یک آتش» و «گرما و آب» برجا نشسته و تثبیت شدهاست. او همچنین در ساختنِ مستندِ کوتاهِ «خانه سیاه است» با فروغ فرخزاد همکاری کرده بود و تهیهکنندگی را عهدهدار بود. افزون بر این آثار، گلستان بهعنوان روزنامهنگار و عکاس/فیلمبردار خبری نیز، یادگارهایی ماندگار از خود برجا نهادهاست. او رخداد کودتای ۲۸ مرداد/اسد و رخدادهای بااهمیتِ پس از آن را – همچون دادگاه نخستِ وزیر محمد مصدق- را برای شبکهای خبری معروفِ انبیسی با دوربین فیلمبرداری کرده بود. او در گفتوگوی خود با محمد عبدی ادعا میکند که همهی فیلمها و عکسهایی که از رخداد کودتای ۲۸ مرداد/اسد موجود است را او برداشتهاست. بههرجهت او بهعنوان سازندهی «گنجینههای گوهر»، «خشت و آئینه» و «موج، مرجان، خارا» و دگر آثار و فیلمهایی که ساخته بود، در خاطرهی تاریخِ سینمای ایران و جهان خواهد ماند.
در کنار کار فیلمسازی و کارگردانی، گلستان یکی از مهمترین چهرههای ادبیات داستانی ایران در قرنِ گذشتهی شمسی است. البته آشنایی نزدیک و دوستی او با چهرههای نامآور و غولهای ادبیات و اندیشهی معاصر فارسی، کسانی چون صادق هدایت، احسان طبری، فریدون توللی و بعدتر با کسانی چون صادق چوبک و احمدرضا احمدی را نیز نباید در شکلگیری این سیمای ادبی موثر و مهم او بیتاثیر نبود. البته این رابطه یکسویه نبود و شفیعی کدکنی در کتاب موسیقی شعر نوشته است که ما نمیتوانیم این احتمال که «نرمش اوزان» در شعر فروغ متاثر از نثر ابراهیم گلستان باشد را نادیده بگیریم. نثر او، نثریست درخشنده که گواهِ آگاهی عمیق او از ادبیات و نثر کلاسیک فارسی است. پیداست که او با آثاری چون گلستان سعدی و نثرهای اینچنینی در ادبیات کلاسیک فارسی بهخوبی آشنا بودهاست. کوتاهی، صراحت و روانی و توصیفات بیهمتای دیداری را میتوان از ویژگیهای مهم نثر او برشمرد. به باورِ منتقدان داستانهایی چون «خروس» و «مد و مه» در شمار «درخشانترین» داستانهای معاصر فارسی هستند. نهتنها این داستانها که عموم نگاشتههای گلستان – حتا نامهی بلند او که به سیمین دانشور نوشته است و بهعنوانِ «نامه به سیمین» و به تلاش عباس میلانی منتشر شدهاست- از متون خواندنی و نثرهای متمایز فارسی است.
گلستان در سال ۱۹۷۵ میلادی از ایران خارج شد و هرگز برنگشت. در پارهای دگری از گفتوگو با محمد عبدی او میگوید: مگه آدم دلش برای خشت و دیوار تنگ میشه؟ خیلی احمقه. دل او برای خاک شده باشد یا نه، تناش را برای همیشه به دل آن سپرد.
گلستان از چهرههای پُرآوازه و حاشیهساز فضای فکری-فرهنگی و جنبش «روشنفکری» ایران بودهاست. زندگی او از جهات بسیاری برای خوانندگان و مخاطباناش در سراسرِ گیتی کشندگی و جذابیت داشت؛ بُردنِ مدال برنز جشنوارهی فیلمِ کوتاهِ ونیز، ساختن فیلمهایی چون «خشتوآئینه»، ساختن مستندهایی چون «موج، مرجان، خارا»، نگارش قصههای درخشانی چون «خروس»، «آذرماه، آخر پاییز» و – چه بسا بیشتر از همه- رابطهی عاطفی او با معروفترین شاعرِ زنِ شعرِ معاصرِ فارسی، فروغ فرخزاد. گلستان در فصلهای متفاوتی از ماجرای بلند زندگی خودش گرایشهای گونهگون ادبی و سیاسی را زیست و تجربه کرد، گاه مشغول خدمت برای «شرکت نفت» و گاه همرای و هماندیشهی «حزب توده»ی ایران بود.
تلویزیون دیار، رسانهی مستقر در ایالات متحده است که از سوی شماریاز «خبرنگاران در تبعید» افغانستان پایهگذاری شدهاست. اینرسانه هماکنون روی پایگاههای دیجیتال، رویدادهای افغانستان و جهان را به زبانهای فارسی، پشتو و انگلیسی روایت میکند و در نظر دارد تا بهزودی پخش زندهی اینترنتی و ماهوارهای اش را نیز آغاز کند.