عصر بیستوچارمین روز مرداد/اسد انفجاری در مربوطات شهر تالقان، مرکز ولایت تخار بهوقوع پیوست و مسئولیت این حمله را «جبههی مقاومت ملی» بهعهده گرفت. این جبهه در اعلامیهای تصریح کرد که هدف این حمله موتر تیزرفتار حاملِ نیروهای طالبان بودهاست و بنابر اعلامیهی این جبهه «دو تن از تروریستهای طالب هلاک شدند و دو طالب تروریست دیگر زخمی شدند.» در پایان اعلامیه «جبههي ملی مقاومت» تذکر دادهاست که این جبهه به حملات هدفمند خود برعلیه «گروه تروریستی مزدور» ادامه میدهد.
این نخستین باری نیست که نیروهای «جبههی مقاومت ملی» دست به رفتارهایی از این دست میزند. پیشتر محمد یونس قانونی، از رهبران بنامِ جبههی متحد و معاون پیشین رئیس جمهوری نیز، در نواردیداریای اذعان کرده بود که یکی از اهداف نظامی آنها در مبارزه با رژیم حاکم آنوقت، قطع لاین برق و سرنگون کردن پایههای برق بودهاست که قاعدتاً باور جمعی چنین است که این نیروها، نیروهای جبههی متحد سابق و «جبههی مقاومت ملی» اکنون، بهظاهر بسی «مترقیتر» از آنند که چنین کارهایی کنند، ولی دریغ که «ترقیخواهی» این جبهه در همان «ظاهر» آغاز میشود و همانجا نیز بهپایان میرسد.
اما نکتهی مورد توجه در مورد چنین کنشهایی چیست. چنین رفتارهایی چه چیزی در مورد این جبهه را هویدا میکند. و راجع به ریشههای سیاسی و ایدئولوژیک این جبهه به ما چه میگوید. اهمیتِ نهادن چنین رخدادی در بافتار (Context) آن چیست و شباهتهای رفتاریِ این نیروهای بهظاهر متخاصم- «جبههی مقاومت ملی» و طالبان- از کجا ریشه میگیرد.
نهان و آشکار، یکی از بارزترین مولفههای هویت آنچه «جبههی مقاومت ملی» میخوانیم، پذیرش و پافشاری بر اصولِ سیاستگران و رهبرانِ «نسل قبل» این جبهه است. کسانی همچون برهانالدین ربانی، احمدشاه مسعود و باقی فرماندهان نامور این جبهه. به عبارتی دگر؛ هویت «جبههی مقاومت ملی» در متنِ حرکتهایِ باورمند به اسلام سیاسی تعریف میشود، اسلام سیاسی از نوع اخوانی- آنهم نه اخوان پویا که در مرحلههای متفاوت از حیات فکری-سیاسی خود دچار تحولات و گسستهای مهم و بنیادی شدهاست، همان ایدئولوژیِ مورد پذیرش «جمعیت اسلامی افغانستان» و یا همان بُنمایهی فکری که شالودهی نظری «نهضت جوانان مسلمان» را تشکیل میداد، ایدئولوژیای عملگرا که در سطح- و به هیچرو نه در عُمق- متاثر از آرای کسانی چون مودودی، قطب و حسن البنا است. اما «جبههی مقاومت ملی» هیچگاه با این میراث که دستکم شش دهه از پیدایش و نقشآفرینی آن در فضای سیاسی-اجتماعی افغانستان میگذرد تسویهی حساب ننمودهاست، مهمترین عنصر این پرهیز و خودداری از تسویهی حساب و روشن کردنِ نسبت خود با آنگونه از اسلام سیاسی، بیمیست که این جبهه از باختنِ حمایتهای بومی خود دارد، پیشوایان این حرکت سیاسی بهدرستی میدانند که اگر رُک و آشکار کمترین گرایشی به گیتیگرایی و یا ساختارهای جدید قدرت نشان دهند، بخش عظیمی از شبهنظامیان و ملیشههای باقیمانده از دورهی جهاد با شوروی و «مقاومت اول» را از رستهی طرفداران خود از دست میدهند. و تا آنجا که روشن است این جبهه کماکان جنبش سیاسیای در طیفِ راستِ اسلامگرایی سیاسی است و باور بهضرورتِ برپایی نظامی سیاسی با اتکا بر اصول دینی و قانونگذاری به تبعیت از این اصول دینی دارد. از این جهت، «جبههی مقاومت ملی» که خود را دوآتشهترین و بزرگترین مخالف و دشمنِ داخلی طالبان معرفی میکند، تمایز چندانی با این گروه- که خود آن را تروریستی میخواند، ندارد، تفاوت ظریف صرفاً در همین است که طالبان با جدیت، پیگیری، انضباط و خشونتگرایی بیشتری به دنبال محقق کردن همان باورهای «جهادی» و برپایی نظامی در پیروی از شریعت هستند. بیهوده نیست که طالبان اینقدر با جلال و جبروت از دورهی جهاد علیه شوروی یاد میکنند و توجه چندانی به اینکه مجاهدانِ جهاد علیه شوروی رقبا و دشمنان سنتی آنها- کسانی چون احمدشاه مسعود- بودهاند، ندارند. آنها از ایدهی جهاد علیه خارجی و اشغالگر دفاع میکنند، و چشم به پیامدهای این ایده دارند و خود بهدرستی میدانند که تفاوتهای آنان با همهی آن پسماندهای دگر دورهی جهاد برضدِ جمهوری دمکراتیک افغانستان، صرفاً تفاوتهایی عرَضَی و برخاسته از بازیهای بویناک سیاسی است.
در واقع تبار هردوی این جنبشها- «جبههی مقاومت ملی» و طالبان- به همان هستهی کوچکی از نیروهای اسلامگرا که از اواخر دههی چهل در کشور شکل گرفت، برمیگردد. هردو جنبش راه رستگاری را در چنگ زدن به حبل الله مینگرد و هردوی اینها باور دارند که خدا دقیقاً طرف آنها ایستادهاست و آنهایند که نمایندگان واقعی خدا بر رویِ زمین هستند.
نیازی نیست که ما حملهی اخیر «جبههی مقاومت ملی» را بزرگترین و یا جدیترین نزدیکی آنها با طالبان بدانیم. مطالعهی تاریخ این دو جنبش سیاسی به ما نشان میدهد که این دو دشمنِ خونی، هماره بر سرِ بزنگاههای مهم تاریخی، برخوردی همسان از خود تبارز دادهاند. و مگر غیر از این است که هشت ثور، روز ورودِ نیروهای مجاهدان به کابل و فروپاشی جمهوری دمکراتیک افغانستان و در رستهی نخست آن، نیروهای شورای نظار و حزب جمعیت اسلامی، بهمراتب سیاهتر و آوارسازتر از بیستوچارم اسد/مرداد، روز استیلای مجدد طالبان به کابل بود. و آیا برخورد مجاهدان با نداهای مذبوحانهی داکتر نجیبالله، آخرین رئیس جمهوریِ حزب دمکراتیک خلق، برای سازش و صلح دقیقاً همچون بیاعتنایی طالبان به برنامههای مصالحه با جمهوری نئولیبرال نبود. آیا شیوهی جنگ چریکی، پناهگیری در دامن کهسار و حملههای پراکنده و نامنسجم به نیروهای رژیم حاکم که اینک از «جبههی مقاومت ملی» شاهد آنیم، شیوهی پیکار طالبان نبود، و آیا طالبان خود، این کار را به تقلید و تکرار از مجاهدان پیشتر از خود نمیکردند. اینها فقط فروعات و جزئیاتی در مورد شیوههای جنگیدن گروههای سیاسی متفاوت نیست، بلکه نشانگر عمیقترین تجلی ماهیت این گروههاست. گروههایی که در بستر تجربهی تاریخی، بهصورت پیدا و آشکاری جوهری همسان از خود متبلور کردهاند و نشان دادهاند که ارچند زبان گویندگانِ عضو در این حرکتها متفاوت است، ولی بنیادیترین انگیزه و آرمانی که آنها برای آن میرزمند همان ایدههایی است که شش دههی آزگار است بهانهی سوختن این خاکِ غریب شدهاست، دایرهی پیوستهای با قرابتهایی مفهومی، واژگانی چون «جهاد»، «شهادت»، «شریعت» و «فریضه». واژگانی که گندیدهاند، از فرط استعمال در پلشتترین بازیهای سیاسی. اما علیرغم اینکه دست جهادی و مجاهد دگر حتا برای عامیترین و فرودستترین طبقات جامعه نیز رو شدهاست، ولی هنوز نیروی سیاسی جاگزینی (Alternative) در افغانستان سربرنیاورده است تا طومارِ طویل این قصهی پُرغصهی جهاد در این کشور را برچیند.
در کنار همسانی مبانی و مواضع فکری این دو گروه، باید به خاستگاههای رئال پولیتیک یا مبتنی بر امر انضمامی سیاسی آنها نیز نیمنگاهی انداخت. اگر ما شاهد شباهتهای فراوانی در میان شیوههای جنگی، تبلیغاتی و حتا فکری این دو گروه هستیم، صرفاً بهخاطرِ همگونی ایدئولوژیک آنها نیست، بلکه باید نقش پروژههای کلان سیاسی که توسط قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای در افغانستان راه انداخته میشد را نیز متوجه بود. اگر ما مینگریم که طالبان دقیقاً همان تجهیزات را در جنگ با ناتو بهکار میبردند که مجاهدان برعلیه حکومت حزب دمکراتیک خلق و قشون سرخ و یا حتا اگر ما ناظر تنشهای درونی در میان هردوی این گروهها هستیم، نباید از خاطر بریم که این گروهها در مراحل معینی از تاریخ، دوستان و همپیمانانی مشترک داشتهاند که پاکستان درشتترین و موثرترین آنهاست. نزدیکی تاریخی این گروهها به پاکستان و آمدوشدِ رهبران این گروهها به آن کشور راز نهانی نیست و همه از آن آگهند. البته پس از ناکامی «دولت اسلامی افغانستان» و تنظیمهای جهادی در ادارهی کشور، پاکستان و متحدان جهانی آن، از این تنظیمها نومید شده و دست به تمویل و بنابر روایتهایی «ایجاد» گروه طالبان زدند. و این اگر از یکسو بیانگر ادامهی همان رویکرد پیشین آن کشورها در مورد افغانستان بود، و از سویی دگر، نشاندهندهی قطع امید پاکستان از تنظیمهای جهادی سابق. این قطع امید و گذشتنِ تاریخ مصرف این گروهها به درگیری میان گروه مورد حمایت پاکستان و آخرین پارهی باقیمانده از آن تنظیمهای جهادی که همان نیروهای مسلح حزب جمعیت به رهبری احمدشاه مسعود بود انجامید. آنها بهخوبی از نزدیکی ایدئولوژیک همدگر آگاهی داشتند و در حملههای لفاظی به همدگر هرگز اعتقادات یکدگر را نشانه نمیرفتند. هماره از «گمراه» شدن آن گروه دگر سخن میگفتند و یا از اینکه آن گروه مورد حمایت خارجیها و مزدور فلانجا و فلان کس است، در واقع تمام این بهتانها و اتهامات در سطحی کاملاً روزینه و سیاسی موجود و بیانمند میشدند و هرگز این دعوا به سطح باورمندیها و مباحث عمیق و معنامحور دینی نمیکشید. البته حملهی ناتو موازنهی قدرت را به نفع یکی از این اطراف بههم زد و ما در دو دههی حاکمیت جمهوری، شاهد بودیم که این حضرات تا به چه حد «حقیقتاً» اخوانی و پیرو اسلام سیاسی هستند. و گلایهی طالبان هم از این گروهها، همین بود که «شما به آرمان مشترکمان خیانت کردید!».
آنچه بهصورتی مفید و مختصر در مقام جمعبندی و نتیجهگیری میتوان طرح کرد این است که ما اگر سرنخهایی همچون همین حملهی انفجاری را پیبگیریم و آن را تا ریشهایترین مباحث فکری، تاریخی و اجتماعی تعقیب کنیم، به این حقیقت بدیهی برمیخوریم که آنچه «جبههی مقاومت ملی» از آن دفاع میکند همان نظام طالبانی است بهگونهای معتدلتر، نظامی که شریعتگرا وشریعتمحور است، ولی «نه آنقدرها» و این کمیت، بههیچرو نمیتواند پردهی عصمتی شود مر این حقیقت تلخ را که کیفیت و نفس باورهای این گروهها، منافات بنیادینی ندارد و اینها گلهای گلستانی واحدند، و ما اگر اندیشهی رهایی در سر داریم، باید دریچهی دگری برای پرواز بیابیم و یا دقیقتر، بگشاییم.
دیدگاه، محل نشر اندیشهها و نگرشهای نویسندهگان است. بازتاب این انگارهها و دیدگاهها به هیچروی بهمعنای تایید آنها از سوی پابلیک تریبون نیست.