اظهارات تازهی زلمی خلیلزاد نمایندهی پیشین ایالات متحده برای افغانستان و سفیر سابق این کشور برای افغانستان، عراق و سازمان ملل در مورد اوضاع سیاسی افغانستان و نامحتمل بودنِ حملهی نظامی دوبارهی آمریکا به این کشور حاشیههای بسیاری پدید آوردهاست. خلیلزاد در مصاحبهی اخیرش با صراحتِ تام بیان داشتهاست که آمریکا قصد لشکرکشی مجدد به افغانستان را ندارد و این امکان کاملاً منتفی است. او در ادامه از سیاستگرانِ صحنهی سیاست در افغانستان خواسته است تا با واقعیت امروزِ افغانستان، یعنی طالبان، کنار آمده و سعی کنند که مشکلشان را با همین رژیمِ رویِ کار حلوفصل کنند. البته ناگفته پیداست که رویِ سخنِ خلیلزاد با آنعده از سیاستگران و پیشوایان تباری و منطقهایست که از آنها به نامِ رهبرانِ «حوزهی مقاومت» یاد میشود. چهرههایی که کینی درازدامن و تاریخی با جنبش طالبان داشته و دارند و تا هماینک نیز سرگرم مخالفت و فعالیت علیه رژیم این گروه هستند، ارچند بهگونهای نامنسجم، پراکنده و بدون طرحی روشن برای آیندهی افغانستان.
گفتههای خلیلزاد –طبیعتاً- واکنشهای تندی در میان این سیاستگران برانگیخت. اعلامیههای بسیاری پخش شدند، توییتهایی که خبر از «سخنگوی طالبان» بودنِ خلیلزاد و همسویی تباری او با این گروه میدادند تا اخمها و خشمِ ناشی از میهندوستی و خواستاری بهپا خواستن ملت برای رقم زدنِ سرنوشت خویشتن. ولی بینندهی عامی بیشک از خویش میپرسد که چه چیزی گفتههای خلیلزاد را برای این قشر از کنشگرانِ سپهر سیاسی افغانستان تا این پایه مهم میکند و عاطفههای آنها را بهسطح میآورد و به غلیان میرساند. در حدیکه دفتر عطا محمد نور، والی پیشین بلخ، با پخش اعلامیهی شورمند و انباشته با خشم و نکوهش، خلیلزاد را برای بهکام نیستی فرستادن «جمهوریت» و مردمسالاری در افغانستان مینکوهد و او را در فاجعهای دو سال پیش در افغانستان صاحبتقصیر میداند.
البته در اینکه ایالات متحده باید نقش حیاتی و ارزندهی خود در پدیدآمدنِ بحران امروز افغانستان را بپذیرد و مسئولیت رفتارها و مواضع مبهم و ناروشن خویش در قبال طالبان را به گردن گیرد، تردیدی نیست. از سویی دگر رویهها و کردارهای رژیم طالبان نیز باتوجه به تاریخ این جریان و مبانی نظریای که این جریان از دفاع میکند، جای تعجب بسیاری ندارد. ولی در مورد این رهبران، تا چه اندازه معقول است که ما حضورِ تمامقد آمریکا را در فاجعهی امروزی نگریسته و بهچشم آوریم و حتا بزرگتر از آنچه هست جلوه دهیم، ولی نقش دستگاه قدرت و این کنشگران سیاسی که بنابر گزارشهای متعدد معتبرترین پایگاههای نظارت و دیدبانهای بینالمللی، در رأس یکی از فاسدترین، ناکارآمدترین و پوشالیترین رژیمهایِ جهان قرار داشتند را چنانکه باید زیر چشم نیاوریم. کسانیکه ماجراهای درگیریهای درونی، رسواییهای بزرگ و گذشتهی سیاسی آنها هنوز بهخاطر عامهی مردم این کشور است، چرا باید دوباره مورد اعتماد قرار بگیرند؟
حتا در سطحی عمیقتر و اساسیتر میتوان پرسید که اینهایی که اکنون خود را «قهرمانان ضدطالب» میدانند، باورهای سیاسی و فکری آنها چه تفاوت جوهری و بنیادینی با طالبان دارد. آیا آنها باورمند به حاکمیت اسلام سیاسی نیستند. و اگر هستند آنگاه چرا باید کسی آنها را بر طالبان مقدم و خواستنیتر بداند. کسانیکه از جهات بسیاری میتوان شباهتهای آنان با طالبان را نگریست، آنان چون طالبان در گذشتهی سیاسی خویش بهجد متهم به ارتکاب جنایت جنگی بودهاند، همچون طالبان مورد حمایت استخباراتها و دولتهای منطقه و فرامنطقه بودهاند و آنها که مثل طالبان بزرگترین ابزار آنها برای جذب نیرو و فدایی، ایدهی «جهاد» و تقدس آن بودهاست. و آنها که بدتر از طالب، متهم به خیانت و تاراج کمکهای جامعهی جهانی در دو دههی پسین برای بازسازی افغانستان بودهاند. بهراستی، آنها چقدر گزیدنیتر از طالبان هستند.
نیروهای ضدرژیم در افغانستان، دچار خلایی عمیق در فکر و روایت هستند. نیروهایی که بناست که برای افغانستان نسخهی بدیل (Alternative) ارائه کنند، طرحی مشخص و روایتی قابل توجه ارائه نکردهاند و یکی از دلایل پیشتازی و هژمونی روزافزون طالبان در فضای سیاسی و فکری کشور نیز همین است، زیرا حرف قابل اعتنایی در نقطهی مقابل وجود ندارد و تمامی کنشها و کردارهای این اپوزیسون، در همین گلایه از خلیلزاد و متهم کردنِ آمریکا به بیوفایی و نشر یک بیت شعر خلاصه میشوند، ولی این جنبش هنوز راهکاری بدیل برای گذار از بنبست ارائه نکردهاست و هویتی سراپا سلبی، که همان دشمنی سنتی با طالبان باشد، را داراست و از سازندگی و ایجاب و از ترسیم دورنمایی از وضعیت و پرداختن به آیندهی افغانستان عاجز است. نیروهای مدنی در افغانستان میتوانند در اندیشهی تالیف هویتی جدید و مستقل برای خویش باشند تا بتوانند از با اتکا بر آن کیستی و پایگاه به نقد وضعیت پرداخته و راهی به رهایی بیابند. از بازماندههای دورهی جهاد اتحاد شوروی و پسماندههای دورهی جمهوری اسلامی، بعید است گل تازهی شگفتن گیرد.
تلویزیون دیار، رسانهی مستقر در ایالات متحده است که از سوی شماریاز «خبرنگاران در تبعید» افغانستان پایهگذاری شدهاست. اینرسانه هماکنون روی پایگاههای دیجیتال، رویدادهای افغانستان و جهان را به زبانهای فارسی، پشتو و انگلیسی روایت میکند و در نظر دارد تا بهزودی پخش زندهی اینترنتی و ماهوارهای اش را نیز آغاز کند.