با آنکه منتقدان، رویکرد تعامل با طالبان را بینتیجه میدانند و بر این باورند که طالبان هیچگونه انعطافی در برابر خواستههای جهانی از خود نشان ندادهاند، عایشه ملک، حقوقدان پاکستانی و معاون «انجمن تحقیقاتی حقوق بینالملل» در نوشتهای تازه، بر این باور است که تعامل با طالبان باید جایگزین سیاستهای «انزوا و تحریم» این گروه شود.
او در نوشتهای تازه در روزنامهی دان پاکستان افزوده که به عقیدهی او این روش میتواند به «تغییرات مثبتی» در افغانستان منجر شود. به باور او کشورهای اسلامی با ارائهی «چارچوبهای مشخص دیپلماتیک»، میتوانند طالبان را به سمت »سیاستهای معتدلتر» هدایت کنند.
جنگ ۲۰ سالهی امریکا؛ «شکست یک امپراتوری»
ملک نوشتهی خود را با تحلیل سیاستهای امریکا پس از حملات ۱۱ سپتامبر آغاز میکند و از اظهارات جورج بوش، رئیسجمهوری وقت امریکا، نقل قول میکند که این جنگ را یک «فرصت بزرگ» خوانده بود. او اشاره میکند که امریکا بدون آنکه افغانستان نقشی در حملات ۱۱ سپتامبر داشته باشد، تصمیم به «اشغال» این کشور گرفت.
وی این اقدام را ادامهای از سیاستهای «امپراتوریهای گذشته» میداند که در آن، «اشغال» سرزمینهای دوردست با بهانههایی همچون «متمدنسازی» توجیه میشد. امریکا جنگ افغانستان را نهتنها برای مقابله با هراسافگنی، بلکه بهعنوان «جنگی برای آزادی زنان» معرفی کرد. اما در نهایت، همان گروهی که ۲۰ سال پیش از قدرت کنار زده شد، دوباره در اگست ۲۰۲۱ بدون شلیک حتی یک گلوله، کنترل کابل را به دست گرفت.
او تاکید میکند که هزینهی ۲۰ سال جنگ برای امریکا بالغ بر چندین تریلیون دالر شد، اما در نهایت، این طالبان بود که به ادعای او «با حمایت مردمی، بهویژه از سوی روستاهای افغانستان»، به قدرت بازگشت. او از قول ریچارد نیکسون، رئیسجمهوری سابق امریکا، یادآوری میکند که افغانستان «کشوری تسخیرناپذیر» است و از نظر او این واقعیت بار دیگر در سال ۲۰۲۱ به اثبات رسید.
سیاست حقوق زنان؛ از شعار تا واقعیت
عایشه ملک در ادامهی به بررسی سیاستهای غرب در قبال حقوق زنان افغانستان میپردازد و استدلال میکند که جنگ امریکا بهعنوان یک «جنگ فمینیستی» معرفی شد. او یادآوری میکند که لورا بوش، بانوی اول وقت امریکا، در سال ۲۰۰۱ گفت: «مبارزه با هراسافگنی، همزمان مبارزهای برای حقوق و کرامت زنان است.» اما آیا این ادعا حقیقت داشت؟
ملک استدلال میکند که هرچند طالبان در شهرهای بزرگ حقوق زنان را محدود کردهاند، اما در بسیاری از مناطق روستایی، بسیاری از زنان از بازگشت آنها حمایت کردهاند. او به نقل از گزارشهایی از «خبرنگاران مستقل»، از جمله آناند گوپال، روزنامهنگار، نویسنده و پژوهشگر امریکایی میگوید که زنان روستایی افغانستان از فساد گستردهی دولت پیشین و حضور نیروهای خارجی که با بمبارانهایشان خانوادههای آنها را از بین بردند، شکایت داشتند.
به نقل از ملک، یکی از زنان روستایی که گوپال با او مصاحبه کرده بود، در توصیف وضعیت زنان در آن دوره گفت: «آنها به زنان کابل حقوق دادند، اما زنان روستاها را کشتند.»
این روایت، به گفتهی ملک، نشان میدهد که آزادی زنان «بهانهای برای اشغال افغانستان» بود، در حالی که در عمل، میلیونها زن افغانستان در جریان این جنگ قربانی شدند.
آپارتاید جنسیتی یا سیاست دوگانهی غرب؟
یکی از مهمترین بخشهای مقالهی ملک، بررسی اصطلاح «آپارتاید جنسیتی» است که برخی گروههای حقوق بشری برای توصیف سیاستهای طالبان به کار میبرند.
او اشاره میکند که کریم خان، دادستان دادگاه کیفری جهانی، اخیراً اعلام کرده که قصد دارد علیه طالبان به اتهام «آزار جنسیتی به عنوان جنایت علیه بشریت» اعلام جرم کند. با این حال، برخی از گروههای مدافع حقوق زنان این را کافی ندانسته و خواستار معرفی یک جرم جدید به نام «آپارتاید جنسیتی» در قوانین بینالمللی شدهاند.
ملک این مفهوم را به چالش میکشد و استدلال میکند که مفهوم «آپارتاید» بهطور سنتی به جداسازی نژادی و سلطه یک گروه نژادی بر دیگری اشاره دارد. در حالی که در افغانستان، قدرت سیاسی در دستان گروهی از همان جامعه قرار دارد که «تاریخی طولانی» در ساختار سیاسی کشور داشته است.
او به نقل از آنتونی لووستد، استاد دانشگاه اتریش، میگوید: «در آپارتاید واقعی، مردم از نظر نژادی پاکسازی میشوند و مهاجمان خارجی قدرت جدیدی را تحمیل میکنند. اما در افغانستان، طالبان ادامهدهندهی قدرت سنتی در کشور است.»
ملک نتیجه میگیرد که استفاده از اصطلاح «آپارتاید جنسیتی» بهطور خاص برای افغانستان، در حالی که کشورهای غربی از بهکارگیری این اصطلاح برای موارد مشابه مانند سرکوب زنان در عربستان سعودی یا جنگ علیه زنان در غزه اجتناب میکنند، نشاندهندهی یک «استاندارد دوگانه» است.
مسدود شدن داراییهای افغانستان
در بخش دیگری از مقاله، عایشه ملک به بررسی سیاست تحریمهای اقتصادی علیه افغانستان میپردازد. او اشاره میکند که امریکا پس از خروج از افغانستان، ۷ میلیارد دالر از داراییهای بانک مرکزی افغانستان را مسدود کرد.
اقدامی که به گفتهی او موجب اعتراض ۷۱ اقتصاددان از جمله جوزف استیگلیتز، برندهی جایزهی نوبل اقتصاد شد. آنها در نامهای به جو بایدن نوشتند: مسدود کردن داراییهای افغانستان به معنای فروپاشی اقتصادی این کشور است و این در حالی است که میلیونها تن از مردمان این کشور در حال گرسنگی هستند. این یک مجازات جمعی غیرقابل توجیه است.»
با این حال، بایدن تنها نیمی از این مبلغ را برای کمکهای بشردوستانه آزاد کرد و باقی آن را همچنان در کنترل امریکا نگه داشت. ملک این سیاست را «سرقت آشکار» توصیف میکند و آن را بخشی از استراتژی امریکا برای اعمال فشار بر طالبان از طریق ابزارهای اقتصادی میداند.
تعامل به جای انزوا؛ راهکار پیشنهادی
در بخش پایانی مقاله، عایشه ملک راهکاری را پیشنهاد میکند که برخلاف سیاستهای انزوای غرب، به تعامل با طالبان میپردازد.
او به نقل از حسن عباس، نویسندهی کتاب «بازگشت طالبان»، استدلال میکند که «تنها راه پیش رو، تعامل با طالبان است.» عباس معتقد است که مذاکره با طالبان و ارائهی یک چارچوب مشخص برای به رسمیت شناختن آنها، میتواند جناحهای میانهرو را در درون این گروه تقویت کند.
این تعامل به گفتهی او میتواند شامل کشورهای اسلامی مانند پاکستان، ایران، عربستان و قطر باشد که از طریق دیپلماسی، طالبان را به سمت سیاستهای منعطفتر هدایت کنند. ملک پیشنهاد میدهد که قوه قضائیه افغانستان میتواند از طریق همکاری با قضات کشورهای اسلامی، تفسیری مترقیتر از قوانین اسلامی ارائه دهد.
او نتیجه میگیرد که جهان باید واقعیت را بپذیرد: «طالبان، پس از شکست دادن امریکا، اکنون حاکم افغانستان است.» سیاستهای تحریم و انزوا تنها به تقویت تندروها میانجامد، در حالی که تعامل هدفمند میتواند مسیر تغییر را هموار کند.
عایشه ملک همچنان میافزاید که غرب در مواجهه با طالبان مرتکب اشتباهات زیادی شده است. او معتقد است که اصرار بر سرکوب طالبان از طریق تحریمهای اقتصادی و عدم تعامل دیپلماتیک، تنها منجر به سختتر شدن سیاستهای آنها خواهد شد.
او تاکید میکند که اگر قرار است تغییری در سیاستهای طالبان به نفع زنان افغانستان رخ دهد، این تغییر از طریق «تعامل و فشارهای دیپلماتیک» حاصل خواهد شد، نه از طریق «تحریم و مجازات» دستهجمعی مردم این کشور.
این پژوهشگر و حقوقدان پاکستانی در حالی از سیاست تعامل با طالبان حمایت میکند که منتقدان معتقدند این رویکرد تاکنون هیچ نتیجهی ملموسی در پی نداشته است. تجربهی سالهای اخیر نشان داده که طالبان، صرفنظر از میزان تعامل و فشارهای دیپلماتیک، هیچگونه انعطافی در برابر خواستههای جامعهی بینالمللی، بهویژه در مورد حقوق زنان و تشکیل حکومتی فراگیر، از خود نشان ندادهاند. به باور منتقدان، تعامل صرف با این گروه بدون ضمانتهای اجرایی و تغییرات ساختاری، تنها به مشروعیتبخشی به حاکمیتی انجامیده که همچنان بر سرکوب و انحصار قدرت اصرار دارد.





